تنهای تنها







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





حمام رفتن بهلول

 

روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند. 
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....

این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟ 

بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید.

 

 

خواندنی شعر پسران ترشیده

 

شعری بسیار زیبا برای پسران ترشیده (طنز)
 

 

 

  پسری با پدرش در رختخواب

    درد ودل می کرد با چشمی پر آب

 

    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست

    زندگی از بهر من مطلوب نیست

 

     گو چه خاکی را بریزم توی سر

    روی دستت باد کردم ای پدر

 

     سن من از 26 افزون شده

    دل میان سینه غرق خون شده

 

    هیچکس لیلای این مجنون نشد

    همسری از بهر من مفتون نشد

 

    غم میان سینه شد انباشته

    بوی ترشی خانه را برداشته

 

    پدرش چون حرف هایش را شنفت

    خنده بر لب آمدش آهسته گفت

 

    پسرم بخت تو هم وا می شود

    غنچه ی عشقت شکوفا می شود

 

    غصه ها را از وجودت دور کن

    این همه دختر یکی را تور کن

 

    گفت آن دم :پدر محبوب من

    ای رفیق مهربان و خوب من

 

    گفته ام با دوستانم بارها

    من بدم می آید از این کارها

 

    در خیابان یا میان کوچه ها

    سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

 

    کی نگاهی می کنم بر دختران

    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

 

    غیر از آن روزی که گشتم همسفر

    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

 

    با سه تا شان رفته بودیم سینما

    بگذریم از ما بقیه ماجرا

 

    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم

    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

 

    یک دو ماهی یار من بود و پرید

    قلب من از عشق او خیری ندید

 

    آزیتای حاج قلی اصغر شله

    یک زمانی عاشقش گشتم بله

 

    بعد اوهم یار من آن یاس بود

    دختری زیبا و پر احساس بود

 

    بعد از این احساسی پر ادعا

    شد رفیق من کمی هم المیرا

 

    بعد او هم عاشق مینا شدم

    بعد مینا عاشق تینا شدم

 

    بعد تینا عاشق سارا شدم

    بعد سارا عاشق لعیا شدم

 

    پدرش آمد میان حرف او

    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

 

    گرچه من هم در زمان بی زنی

    روز و شب بودم به فکر یک زنی

 

    لیک جز آنکه بداری مادری

    دل نمی دادم به هر جور دختری

 

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی

    واقعا ً که پوز بابا را زدی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط morteza در 12:52 | |